او پيش از اين، سه فيلم كوتاه داستاني ساخته كه در فستيوالهاي خارجي نيز شركت داشته و همچنين سه فيلم مستند كوتاه و دو تلهفيلم 90 دقيقهاي كه از شبكههاي يك و 2 سيما پخش شده است.
نخستين ساخته بلند داستاني او با عنوان «ميگرن» در جشنواره سيام فيلم فجر با نظرات و بازخوردهاي متفاوتي روبهرو شد. عدهاي فيلم را بشدت دوست داشتند و گروهي ديگر از فيلم ناراضي بودند.
درباره كم و كيف اين فيلم با شجاعيفرد گپ كوتاهي زدهايم.
ايده اوليه «ميگرن» چگونه به ذهنتان رسيد و نخستينبار چه زماني آن را نوشتيد؟
ما يكسري همسايه داشتيم شبيه به همين آدمهايي كه در فيلم ميبينيد. هميشه صداهاي آنها را در طول شبانهروز ميشنيدم و با آنها مراوده داشتم. همانجا ايده اوليه اتفاق افتاد و شروع به نگارش فيلمنامه كردم.
براي توليد فيلم ميگرن به عنوان فيلم اول با چه مشكلات و دشواريهايي روبهرو بوديد؟
واقعا دشواري و مشكل خاصي نداشتيم. من با آقاي نوروزبيگي پروانه ساخت گرفتم و قرار بود در اولين تجربه، مركز سينماي گسترش و تجربي با ما همكاري داشته باشد، اما مركز گسترش اصلا اين فيلم و فيلمنامه را نپسنديد و با ما همكاري نكرد. آقاي نوروزبيگي هم نميتوانستند به تنهايي پول را تامين كنند و ايشان از ساخت فيلم انصراف دادند! در آن مقطع، توسط آقاي مديري معرفي شدم به آقايان گليان (تهيهكنندگان) و در اولين مذاكره به تفاهم رسيديم و كار توليد شد.
در انتخاب بازيگران از همان ابتدا اصرار داشتيد از بازيگران چهره و حرفهاي استفاده كنيد، نميشد به خاطر فضاي تجربي فيلم، از نابازيگر يا بازيگران كمتر شناختهشده استفاده كنيد؟
چون من سرمايهگذار نداشتم و كل هزينه اين فيلم را آقايان گليان به صورت مستقل بر عهده گرفتند و از جاهاي دولتي كمك نگرفتند، تنها كاري كه ميتوانستم انجام دهم آن بود كه تهيهكنندهها از ديدن فيلم راضي باشند. وقتي فيلمنامه را مينوشتم، داشتم به اين بازيگران فكر ميكردم. بعد برايشان جايگزين احتمالي هم در نظر گرفتم كه خوشبختانه ديگر به آنجا نرسيديم و همان اولينها انتخاب شدند. آنها هم وقتي فيلمنامه را خواندند، قبول كردند و همه با هم همراه شديم.
بازيگري هم داشتيد كه جزو انتخاب اولتان باشد و با او به توافق نرسيد؟
بله، مريلا زارعي بود كه نتوانستيم از نظر زماني و برنامهريزي كاري به توافق برسيم.
اگر ممكن است توضيح كوتاهي هم در مورد نام فيلم بدهيد كه از منظر خودتان چرا اين عنوان انتخاب شده و چه رابطهاي با فضاي فيلمتان دارد؟
ببينيد، «ميگرن» (Migraine) در ترجمه لغوي به سردرد و سرسام گفته ميشود و در جاهايي هم با املاي Migraint، به جاي مهاجر به كار برده ميشود. نام فيلم من به معناي رساندن شخصيتها به دردسرهايي بود كه ممكن است موجب سردردهاي ميگرني شوند يا سرسامهايي كه ميتوانستند شخصيتهاي قصه مرا پيش ببرند. فكر ميكنم اسم مناسبي براي فيلمي با اين شخصيتها بود.
ظاهرا در اين فيلم قصد نداشتيد يك خط داستاني مشخص و سرراست را پيش بگيريد. آنچه در ساخته شما مشخص است، تجمع چند خردهداستان است. با اين نظر موافقيد؟
فكر ميكنم اصلا فيلم من، فيلم داستانگر نيست! من به سينماي جزئينگر خيلي اعتقاد دارم و اصلا آن سينما را دوست دارم. با وجود اين فكر نميكنم هيچ نماي نزديك يا جزئينگري را در فيلمم بدون معني استفاده كرده باشم و لابد ميدانيد كه جزئينگري و نماي نزديك، عناصري هستند كه در سينماي قصه خيلي كارايي ندارند. شما ميتوانيد در خردهقصه اينها را استفاده كنيد.
معتقدم فيلم شما خيلي فضاهاي ادبي و رمانهايي مثل «استخوان خوك و دستهاي جذامي» را تداعي ميكند. ضمن اين كه فضاسازي و شخصيتپردازيهايتان تا حدودي به «عصر جمعه» (مونا زنديحقيقي) شباهت دارد. آيا تحت تاثير رمان يا فيلمي بودهايد؟
خير. اولا كه خيلي فيلم نميبينم. شايد حتي آن مقطعي كه ميخواهم فيلم بسازم اصلا فيلم نميبينم. ضمن اين كه اصلا آدم مقلدي نيستم. فكر ميكنم فيلمم اين را نشان ميدهد. يعني بلد نيستم تقليد كردن و الگوبرداري را. به همين دليل وقتي ميگويند تو ميخواهي با اين فيلمت چه چيز اخلاقي را برساني، ميگويم نميدانم، چون اصلا هدفم ساخت فيلم اخلاقي نبوده، اين مدل سينماي خودم است. روي هيچ رماني من متمركز نبودم و همين الان هم فيلم من به هيچ رماني شبيه نيست. شبيه خودش است.
من اصلا آدم مقلدي نيستم و فكر ميكنم فيلمم اين را نشان ميدهد. به همين دليل وقتي ميگويند تو ميخواهـي با اين فيلمت چه چيز اخلاقي را برساني، ميگويم نميدانم، چون اصلا هدفم ساخت فيلم اخلاقي نبوده، اين مدل سينماي خودم است
آيا ميشود فيلم شما را در ژانر اجتماعي و زنان دستهبندي كرد؟
به خاطر تعدد كاراكترهاي زن و اين كه قصهها حول محور زنان ميچرخد قسمت زنانش را شايد بشود گفت بله، يك فيلم زنانه هم هست ولي قطعا ميشود به عنوان يك فيلم اجتماعي انتخاب و معرفياش كرد.
در مورد پايانبندي فيلم هم توضيح دهيد كه آيا قصد داشتيد فيلمتان را با يك پايان خوش يا اميدوارانه تمام كنيد؟
ببينيد، من سه جور پايان در اين فيلم دارم. در پايان داستان ستوده ـ هنگامه قاضياني ـ بعد از آن كه شب بدي را گذرانده بيدار ميشود و ميبيند بچهاش جاي خودش را خيس نكرده و ميگويد خودم مقنعهام را اتو كردهام و يكسري المانهاي كوچك اميدواركننده ديگر مثل تماس آقاي كيانيان در نقش آذري كه ميگويد: «من ميخواهم كمكت كنم» آن روز ستوده حال خوبي دارد. اين پايان خوب من است.
پايان داستان زوج پانتهآ بهرام و هدايت هاشمي را ما نميدانيم. شايد آرش، آيدا را بسپارد به حاجخانم و رعنا و برود، كه به هر حال، يك پايان باز است. پايان خانواده ننه (گوهر خيرانديش) و حاج خانم هم پاياني است با روز از نو، روزي از نو. ننهاي كه رفته، دو روز تحملش نميكنند و باز بايد برگردد سر خانه اولش! و هنگامي كه خبر خواستگاري به او داده ميشود، به محض اين كه وارد خانه ميشود، دوباره غرولند و جر و بحث ميان آنها شروع ميشود. يعني همان شكل زندگي تكرار ميشود.
يعني ميخواستيد نشان دهيد همه گرفتارند و بايد با اين گرفتاريها ساخت. موافقيد؟!
بله. زندگي در جريان است. كاري نميتوان كرد. يكي ميتواند خودش را بكشد، يكي ميتواند طلاق بگيرد، يكي ميتواند زندگياش را ترك كند و يكي ميتواند تحمل كند. همه جور زندگي ميتواند اتفاق بيفتد، از آنجا كه متوجه باشيم چه بخواهيم خوب باشيم، چه بد. اين زندگي دارد جلو ميرود.
بنابراين از نظر شما با وجود اين زشتي و زيباييها و جريان داشتن زندگي، اين زندگي خوب است يا بد؟
ما زشت و زيبايش ميكنيم. ما براساس موقعيت اجتماعيمان شايد در شرايطي باشيم كه حجم بيشتري سختي و استرس دور و برمان باشد، اما اين كه با اين استرسها ميشود چه برخوردي كرد، آن موقع است كه تعيين ميكنيم زندگي قشنگ است يا بد!
آن 15 دقيقه اصلاحيهاي كه در فيلمتان اعمال شد و بخشي از آن را كوتاه كرد، آيا لطمه جدي به فيلمتان زده است؟
حتما. من سكانسي داشتم كه تكليف دو تا بچه فيلمم در آن مشخص ميشد، از زماني كه شبادراري بچه شروع ميشود. يك اتفاق فيلم من حذف شده. اتفاق بعدي، بيسرانجام ماندن حسن (افشين هاشمي) است كه تكليفش با ننه و حاج خانم، با آن سرانجام روشن ميشد.
در مورد شخصيتهايي مثل آذري و مدير انتشارات (شاهرخ فروتنيان) نميشد بيشتر به آن آدمها بپردازيد؟ چون براي كاراكتري مثل آذري بازيگر مهمي مانند كيانيان را گذاشتهايد، اما خيلي استفاده خوبي از او نشده است.
ميدانيد چرا؟ چون اگر ما بازيگري را انتخاب ميكرديم كه قوت بازياش از نظر شناختي كه ما داريم، پايينتر از هنگامه قاضياني بود، هرگز تلفن پاياني من معني پيدا نميكرد. مجبور بودم بازيگري را مقابل قاضياني بگذارم كه كاريزماي بازياش قضيه را به تعادل برساند. يعني تلفن پاياني بايد بتواند روي ستوده كه زن مستقلي است تاثير بگذارد.
فكر ميكنيد اين فيلم نامزد يا برنده چه بخشهايي در جشنواره باشد؟
نميدانم، شايد هيچ. به دليل اين كه نسبت به اين فيلم خيلي جفا شده است، اما به استناد پيشكسوتان سينماي ايران و منتقداني كه فيلم را ديدند، اگر اين فيلم در بخش مسابقه ميبود، اين قابليت را داشت كه رقابت صالحانهاي داشته باشد با باقي فيلمها. شايد يك سر و گردن از برخي نامهايي كه در بخش مسابقه ميبينيم، بالاتر بود. من در گروه توليد اين فيلم كمتجربهترينشان هستم، اما بقيه ميتوانستند كانديدا باشند.